جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
کد خبر: 1182466
۲۳ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۶:۲۰
تصاویر/ تلبس جمعی از طلاب مدارس علمیه خوزستان

حوزه/ حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مصطفوی به بهانه موالد معصومان(ع) در ماه ربیع الأول و ملبّس شدن طلاب علوم دینی در یادداشتی به موضوع «تلبّس و تقدّس لباس روحانیت و رسالت آخرالزمانی» پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مصطفوی به بهانه موالد معصومان(ع) در ماه ربیع الأول و ملبّس شدن طلاب علوم دینی در یادداشتی به موضوع «تلبّس و تقدّس لباس روحانیت و رسالت آخرالزمانی» پرداخته و آورده است:

منشأ شأنیت

در روز ازل که همه ملائک درگاه الهی حاضر و ناظر بودند، آنچه مد نظر پروردگار عالم است، مشتی از خاک ناچیز می باشد، که شایستگی دیگری دارد. خاکی که تمام عناصر و مواد تشکیل دهنده عالم هستی از آن است و همه نباتات از او تغذیه می‌کنند و حیات جانداران متکی به اوست... .

از همین خاک باید بهترین مخلوق عالم را بیافریند، که فخر خداوندی و قدرت لایزالش در آفرینش او باشد، تا خالقیت، خلّاقیت و خلافتیت خویش را نشان دهد، که یگانه قدرت آفرینش در عالم هستی تنها در ید قدرت اوست و جمال، جلال و جبروتش را بر عالمیان متبین و متجلی کند.

در ازل پرتو و حسنت ز تجلّی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

بعد از چندین سوگندهای پی در پی در قرآنش، این مخلوق خاکی را با اکسیر روح ذات اقدسش سرسبد عالم هستی تقدیم می کند و می‌فرماید: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛۱ انسان را در بهترین صورت و نظام آفریده‏ایم. و آنچه نیز پیشتر در عالم آفریده بود، مسخر و رام او کرد، تا بنده ای با شأن والا و سپاس گزار در زمین مستقر گردد... .

مظهر والایی

آری، مشتی از خاک که همه اوصاف و صفات آدمیت از آن مقدار کم ارزش بها و کرامت گرفت، خاکی که از نیستی به هستی تبدیل شد و با نفخ روح الهی مسجود ملائکه قرار گرفت و خداوند با سه عنصر عقل، حیا و دین تزیینش نمود، تا مقام خلافت را میان ملکوتیان و مخلوقات عالم به بشارت باشد، که درباره این ارزش سه گانه والای انسانی، که برگرفته از روایت اصبغ بن نباته از امیرمؤمنان علی(ع) است، که می فرماید: «جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد و گفت: ای آدم، من مأمور شده ام که تو را میان سه چیز، مخیّر سازم. یکی را برگزین و دو تا را رها کن. آدم گفت: «ای جبرئیل، آن سه چیست؟» گفت: خرد، حیا و دین. آدم گفت: «خرد را برگزیدم.» آن گاه جبرئیل به حیا و دین رو کرد و گفت: بروید و او را رها کنید. آن دو گفتند: ای جبرئیل، ما مأموریم که همیشه با خرد همراه باشیم. گفت: خود می دانید و بالا رفت.»۲ پس به اجمال می توان این مظاهر انسانی را بدین ترتیب اشاره نمود:

نخست، عقل: یعنی درک کامل چیزی و هم معنایی اسمی دارد و آن حقیقتی است، که خوب و بد، حق و باطل، راست و دروغ و زشت و زیبا را تشخیص می دهد. اصل در معنای عقل منع و بستن و نگه داشتن است و بدین مناسبت ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک می کند عقل نامیده می شود، که امام صادق(ع) می فرماید: « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان؛۳ عقل آن است که به وسیله آن خدای رحمان پرستش شود و بهشت به دست آید.»

دوم، حیا: که اندیشمندان اسلامی، دانشوران شیعی و اهل لغت در معنای آن قایلند، که حیا، ملکه‌ای نفسانی است، که موجب گرفتگی روح از زشتی و انزجار آن از خلاف اخلاق، آداب و ترس از ملامت می‌ شود. بنابراین، از حیا به عنوان پوششی برای روح انسان در برابر پرده دری و دریدگی یاد شده است و یکی از امتیازهای مقبول و شایسته انسان نسبت به حیوانات است. حیا، از صفات کمالیه و جمالیه آدمی است، که در همه اشخاص به نسبتی وجود دارد و می تواند سبب پاکدامنی آنان گردد، به ویژه اگر زنان باشند. حیا در واقع زمینه تقویت ایمان و از ضروریات دین است، که شخصیت و اعتبار اجتماعی انسان را بالا می برد. داشتن حیا مورد رضای خدا، میزان تعادل زندگی، مانع از فروپاشیدن خانواده و باعث تعدیل ناهنجاری های اجتماعی می شود.

بزرگان مطالب زیادی درباره حیا نوشته اند و آن را یک صفت عالی در انسانیتِ انسان دانسته اند، به گونه ای که حیای واقعی، انسان را از دام شیطان می رهاند و به خداوند نزدیک می کند و رسول خدا(ص) در این باره می فرماید:

«الْحَیاءُ حَیاءَانِ: حَیاءُ عَقْلٍ وَ حَیاءُ حُمْقٍ. فَحَیاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ و حَیاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ؛۴

حیا دو گونه اند: حیا عقل و حیا حماقت، حیا عقل، علم و آگاهی است و حیای حماقت، نادانی و جهالت می باشد.

که شوربختانه در عصر ارتباطات و فضاهای پردامنه مجازی، برخی ناآگاهانه و ناخواسته در دامن جهالت گرفتار آمدند و اسباب سهل انگاری و بی قیدی فردی و اجتماعی را فراهم می آورند... .

سوم) دین: که همان باورهای الهی و معنوی افراد یک جامعه می باشد، در واقع پویایی یک جامعه در گستره همزیستی متعالی در گروه خداباوری و معنویت تفسیر معنا می شود، که به اجمال در تعریف آن می نویسند: دین عبارت است از شریعت مقدس؛ اعم از اصول اعتقادی به مبدأ و معاد است، که با دل شان پیوند می زنند.

اما دین مورد قبول از نظر قرآن راه و رسمی است، که آفرینش انسان به سوی آن هدایت می‌کند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه می‌گیرد، که می‌فرماید:

«فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ»؛۵

روی خود را برای دین استوار کن - با تمام توجه دین را بپذیر - در حالی که اعتدال را پیش گیری و از افراط و تفریط بپرهیزی، دینی که همان آفرینش خدایی است آفرینش خدا تغییر ندارد، آن است دینی که به اداره زندگی انسان توانایی دارد.

هم چنین می‌فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَاللَّهِ الْإِسْلَامُ»؛۶ دین و روش زندگی پیش خدا تسلیم شدن است - در برابر اراده وی - یعنی در برابر آفرینش وی که انسان را به مقررات خاص دعوت می‌کند.

آنچه از این بحث به دست می آید، این که موجودیت شخصیتی و ارزشی انسان عاقل اجتماعی، برگرفته از دو عاملیت مهم دیگر، یعنی «حیا و دین باوری» می باشد، که از دیگر موجودات عالم متمایز می کند. اما هر کدام از این سه مظهر والا شاخصه هایی دارند، که در تراز خود نظیر خط های موازی بدون منقطع می باشند، تا تکمیلیت انسان را بازشناسند، از این رو، در ادامه به یکی از مهم ها، که حیا در مفاهیم گوناگون در آن می گنجد و از مظاهر ظاهری انسان نیز می باشد، در قالب شالوده برتری می پردازیم.

شالوده برتری

در پیش معنایی حیا مقِریم، که آن حالتی درونی است، که موجب می‌شود، انسان به دلیل سرزنش درونی خود یا دیگران از کارهای زشت دوری کند و در اصطلاح علم اخلاق، به نوعی حالت روانی یا انفعال و انقباض نفسانی گفته می‌شود، که موجب متانت و وقار در رفتار، حرکات و سکنات انسان شده و هم چنین موجب خودداری از انجام امور ناپسند در آدمی می‌گردد و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است.۷ در نتیجه هر چه این حالت در انسان قوی‌تر باشد، شخصیت آدمی وزین‌تر و رفتارش سنجیده‌تر خواهد بود و از آنچه با آراستگی شخصیت منافات دارد، بیشتر اجتناب می‌کند، که امام علی(ع) می فرمایند: «الْحَیاءُ مِفْتَاحُ کلِّ الْخَیرِ؛۸ حیا(شرم) کلید هر خیری است.»

این مهم از آن جایی به دست می آید، که خود پوشش اولیه حضرات آدم و حوا(ع) در سرگذشت آنان نقش مهمی داشت، چراکه خداوند در استمرار چنین پوششی میفرمایند:

«یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ و... .»۹

ای فرزندان آدم، ما لباسی بر شما فرو فرستادیم، که( اندام شما را میپوشاند و) زشتیهای بدنتان را پنهان میکند و این تنها پوشانیدن و مستورساختن زشتیها نیست، بلکه تجمل و زینتی است، که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان میدهد.. .

تفسیر کاربردی این آیه، اوج عقلانیت حضرات آدم و حوا(ع) را نشان میداد، که در ابتدای زیست دو نفره کرامت و فضیلت حجاب را با برگان درختان به مظهر حجاب و عفاف خویش برگزینند، تا همیشه تاریخ برای بنیآدم به یادگار افتخاری پر شأن باشند.

پیشینه تاریخی نشان میدهد که انسان در ادوار اولیه زیست فردی و اجتماعی نیز دائم با پوشش و لباس به مقتضیات مکانی بوده است و تنوع لباس در مناطق جغرافیایی دنیا تفاوتهایی داشته، که گونههای برجسته آن به عنوان حفظ از سرما، گرما و گاهی برای زینت و تجمل قرار میگرفته و بیشتر جنیه ایمنی و حفاظتی داشته، تا اینکه با پیشرفت ماشینهای تولید لباس به اندازهای شد، که هیچگونه با گذشته قابل قیاس نیست و اکنون چنان بر عرصه دوختودوز و تبلیغات برندها و تنوع پوشش میتازند، که فلسفه و علیت اصلی لباس و پوشش را به پوچ انگاشتند و در واقع پوشش واقعی انسان را نیز به سمتوسویی هدایت میکنند، که نوعی بیحرمتی بر هر چه پوشش، لباس و شخصیت آدمی است، که مسئولیت متولیان امر را در حفظ فرهنگ، آداب، سنن و از همه مهم تر پوشش قومیتی حفظ نموده و در ترغیب و تشویق آن ها بیش از پیش بکوشند.

چرایی اهمیت لباس مقدّس روحانیت؟

با پیش فرض هایی که اشاره شد و نگارنده در صدد تثبیت آن است و آنچه در اذهان مردم به درستی بار نشسته، این که لباس روحانیت، پوششی است که بیشتر دانش‌آموختگان علوم دینی، پس از یک دوره فراگیری عمومی معارف دین و موازین اخلاقی در حوزه‌های علمیه شیعه، آن را می‌پوشند، چرا که این لباس را معرّف جایگاه و نقش اجتماعی روحانیت دانسته و از آن به عنوان لباس سازمانی روحانیانِ شیعه یاد می‌شود و بعضی مسموعات از عالمان شیعه این که لباس روحانیت را دارای جایگاهی ویژه و لباس خدمت به دین و امام زمان(ع) توصیف نموده‌اند.

در این دوره و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی(ره) نیز شیعیان به دلیل انتساب این لباس به بزرگان دین، برای آن نوعی قداست قایل هستند و برخی نیز پوشیدن آن را برای طلاب علوم دینی تأکید می‌دارند. بنابراین، این پوشش که لباس عالمان دین می باشد، همواره برای ابلاغ پیام دین، شناساندن سیره معصومان(ع)، دفاع از وحی، بیان حدود الهی، ایفای وظیفه ذاتی تعلیم و تربیت، زمینه ارتباط اجتماعی و... را پدید می‌آورند، که روحانیان می توانند در همه فعالیت های معنوی، فرهنگی، اجتماعی به خوبی نقش آفرینی کنند.

با شناخت به این که لباس روحانیت، لباس مبارزه با بدعت‌ها و ضد ارزش‌ها، حمایت از ارزش‌های دینی، دفاع از مکتب تشیع و پاسداری از رسالت انبیاست. روحانیان با پوشیدن این لباس، خود را در خط مقدم مبارزه با ناآگاهی ها، کج فهمی ها و ناباوری های اعتقادی می‌یابند و در خط مقدم جهاد تبیین علمی و عملی قرار دارند... .

این مهم را بایست یادآور شد، که با داشته های دینی و علمی ـ عملی که روحانیان دارند، می توانند، ارتباط روحانیان با جامعه و مردم، ارتباط موفقی باشد و به جلب اعتماد آنان بینجامد، افزون بر بهره‌های تبلیغی مستقیمی که از سخن او به مردم انتقال می‌یابد، اثر مهم دیگری نیز دارد و آن جلب اعتماد مردم به دین و آموزه‌های آن و دفع و رفع پاره‌ای از مفروضات نادرست، شبهات و تردیدهای بی‌اساس است.

از این رو، در زیست اجتماعی و برای نظامندی بیشتر جامعه و نقش امروزین هر صنفی که با پوشش خاص خودشان شناخته می شوند، نظیر نظامیان با لباس نظامی، پزشکان با لباس سفید، مهندسان با لباس مخصوص مهندسی و ... روحانیون نیز با لباس مقدس روحانیت( عِمامه، قبا و عبا) مشهور هستند، که در زبان عامه به طلاب علوم دینی، روحانی، اهل علم، آخوند و... می گویند. ارزش این لباس مقدس نیز ریشه در تاریخ اسلام دارد، نظیر عِمامه، که رسول مهربانی(ص) می فرماید: «الْعَمَائِمُ تِیْجَانُ الْعَرَبِ؛۱۰ عمامه تاج عرب هاست.» مصداق واقعی عِمامه گذاری را می رساند، که این مهم در عید ولایت غدیرخم، برای بهتر شناساندن جایگاه معنوی امام علی(ع)، با دستان مبارک رسول بزرگوار اسلام(ص)، این اتفاق مبارک افتاد... .

لباس روحانیت و منزلت عِمامه

زمانی که به ریشه یابی روز غدیر می پردازیم، درمی یابیم، که چه روزی تاریخی، مهم، سرنوشت سازی است، که پیام های مهمی برای آیندگان تا آخرالزمان داشت و بایست در این امر مهم همه حجاج حجه الوداع حضور داشته باشند و ندای: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»۱۱ همه اسلام در وجود مبارک خاتم انبیا(ص): « وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» را به لایق ترین شخص، که راضی به رضای حضرت حق باشد، دستانش را به مولایی و وصایت به رویت زمینیان و تأیید ملکوتیان بالا برده می شود و می فرماید: « مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»... .

گفتنی است، که خداوند برای حضرت محمد(ص) هستی را آراست و رواق رواق آن را آذین بست و بر بام آن جاودانگی نام او را افروزید... چراکه معماری روح انسان، کاری بس دشوار و توان فرسا بر عهده محمد(ص) قرار گرفته بود و باید آن را در مجالی کوتاه به سرانجام می رساند... .

چکانه هایی از روح حضرت محمد(ص) بر هر قلبی که باریده و بر هر روحی که فروچکیده، در آن نیرو، شادابی، عشق و جهشی پدید آورده که توانسته در زمانی کوتاه، راه های دشوار گذر را بپیماید و از مرداب ها و لجن زارها خود را بیرون بکشند، حصار گناه را در هم شکنند و از بیغوله های شرک و تاریکی خود را برهانند و به آستان بندگی حق راه یابند و پیشانی برسایند، آستانی که در آن ملالی نیست، اندوهی به آن راه ندارد و عشق استوار در آن فرمانرواست و خداوند عاشقانه پرستیده و بندگی می شود و انسان راه یافته بدین آستان، به عبادت عشق می ورزد و در پرتو این عشق، به مقامِ برترین ها در نزد خدا فرازیده می گردد، که این هدف رسول خدا(ص) بود و می فرمایند:

أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها و أحَبَّها بقَلبِهِ و باشَرَها بِجَسَدِهِ و تَفرَّغَ لَها، فَهُو لا یُبالی عَلی ما أصبَحَ مِنَ الدُّنیا: عَلی عُسرٍ أم عَلی یُسرٍ؛۱۲

برترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود؛ پس، دست در گردن آن آویزد و از صمیم دل دوستش بدارد و با پیکر خود با آن در آمیزد و خویشتن را وقف آن گرداند؛ پس چنین شخصی را باکی نباشد که دنیایش به سختی گذرد یا به آسانی.

وجود نازنین آن حضرت(ص) در انسان سازی هنگامه می آفرید، آوردگاه های شگفت انگیز، گویا سینه ها را می شکافت، تا این که امر پروردگارش را بعد از ۲۳سال رنجوری های رسالت به بهترین جایگزینت بسپار تا دین ات جاویدانه بماند... به رفتگان دستور برگشت و به عقب ماندگان فرمان شتاب دادند، به درازای سه روز در محله خم ماندند، تا عهد ولایت و وصایت به حق را به نظاره نشینند... .

صحابه علی(ع) را به عمامه، قبا و عبا آراستند، رسول مهربانی(ص) اشاره به عمامه علی(ع)، فرمودند: « هَکذا تَکون تِیجانَ المَلائِکه؛ تاج های ملائکه این گونه اند.» آری، تاج ولایت، کرامت و عظمت بر سر علی(ع) می بندد، دعایش می کند، دستانش را می فشارد و به بلندای غدیر با تکبیر، تهلیل، تقدیس و تحمید می روند تا خطبه غدیریه را از لسان مبارکش بشنوند: «... مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ... .»

آراستگی اهل علم

مراسم «عِمامه گذاری» یکی از سنت های دیرین حوزه های علمیه بوده و هست. از گذشته نیز چنین مرسوم بود، که وقتی طلاب به سطحی قابل قبول در تحصیل علوم اسلامی می رسیدند، در یکی از مناسبت ها و اعیاد نزد یکی از مراجع و علما رفته و با دستان با برکت این بزرگواران ملبس به لباس مقدس روحانیت می شدند. طلبه برای رسیدن به این افتخار بزرگ، باید مراتب و شایستگی هایی را به لحاظ علمی، اخلاقی و اجتماعی کسب کرده باشد، تا مصداق حقیقی حدیث شریف نبوی(ص) شوند، که می فرمایند: «العِمامَۀ تِیجانَ المَلائکۀ»۱۳ و بر سر گذاشتن آن شباهت یافتن به ملکوتیان است.

در آخر شایسته است اشاره گردد، که مسئولیت های اهل علم، دانش، دانایی، طلاب عزیز و ... که در یک واژه معنوی ـ روحانی به تاج کرامت(تیجان الملائکه) وجود مبارک را آراسته اید، مسئولیت مضاعف در نظام و جامعه اسلامی دارید... لباس مقدس تان بیش از دیگران، برای خودتان مسئولیت چندگانه دارد، که عبارتند: ارتقای بعد اعتقادی و معنوی مردم، تبیین واقعی مسایل روز، میدان داری برای حل مشکلات مردم، حق طلبی و ظلم ستیزی، پناهگاه و مأمن مردمان، زمان شناسی اهل علم در مواجهه با ناملایمات و ... چراکه شما روحانیون و طلاب جوان با الهام از سخن معصوم(ع) برای مردم تان فرشتگان نجاتید: «عَلیکمْ بِالعَمائمِ فإنَّها سیمَاءُ الملائکةِ؛ ۱۴بر شماست عمامه، عمامه بر سرداشتن نشانه فرشتگان است.»و یا:«العَمائمُ وَقارٌ لِلمؤمنِ؛۱۵عِمامه وقار و سنگینی مؤمن است.»

ــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

۱. تین، آیه۴.

۲.«هَبَطَ جَبْرَئِیلُ(ع) عَلی آدَمَ(ع)، فَقَالَ: یَا آدَمُ، إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ، فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ، فَقَالَ لَهُ آدَمُ(ع): یَا جَبْرَئِیلُ، وَ مَا الثَّلاَثُ؟ فَقَاَ : الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ، فَقَالَ آدَمُ(ع): إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ، فَقَالَ جَبْرَئِیلُ(ع) لِلْحَیَاءِ وَالدِّینِ: انْصَرِفَا وَدَعَاهُ، فَقَالاَ: یَا جَبْرَئِیلُ، إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ، قَالَ: فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ». شیخ کلینی، اصول کافی: ج۱، ص۲۴، ح۲.

۳. همان،‏ ج۱، ص۱۱.

۴. همان، ج۲، ص۱۰۶.

۵. روم، آیه۳۰.

۶. آل عمران، آیه ۱۹.

۷. خواجه نصرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص۷۷.

۸. عبدالواحد تمیمی آمِدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۵۷.

۹. اعراف، آیه۲۶.

۱۰. الحر العاملی، وسائل الشیعة؛ ج ٥، ص٥٧، ح ۵۸۹۲ و متقی هندی، کنزالعمّال، ح۴۱۱۴۰.

۱۱. مائده، آیه۳.

۱۲. شیخ کلینی، اصول کافی، ج۲، ص ۸۳ ، ح۳.

۱۳. الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱.

۱۴. متقی هندی، کنزالعمّال، ح۴۱۱۴۰.

۱۵. همان، ح۴۱۱۴۷.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha